قوله تعالى: و لقدْ علمْتم الآیه، ابن عباس گفت خداى عز و جل جهودان را تعظیم روز آدینه فرمود چنانک مسلمان را فرمود، پس ایشان مخالفت کردند و روز شنبه اختیار کردند و آن را معظم داشتند و فرمان حق بجاى بگذاشتند، الله تعالى درین روز شنبه کار بریشان سخت فرا گرفت، تا هر چه ایشان را بدیگر روزها حلال است از کسب کردن و ساز معیشت ساختن درین روز بریشان حرام کرد، اکنون ایشان تعظیم این روز بجاى میآرند و مزد بدان نستانند از جهت عدم تعظیم روز جمعه، و اگر نافرمانى کنند بعقوبت رسند.


در بعضى روایات آورده‏اند که داود ع مردى را دید روز شنبه که هیزم بر پشت داشت بفرمود تا او را بردار کردند. و رب العزة جل جلاله از عهد گرفتن بریشان در تعظیم روز شنبه خبر میدهد و میگوید و قلْنا لهمْ لا تعْدوا فی السبْت ایشان را گفتیم در روز شنبه از اندازه در مگذرید، و کسب مکنید که آن بر شما حرام است، و کسب ایشان ماهى گرفتن بود. روز شنبه ماهیان دریا جمله بر روى آب مى‏آمدند، و خرطومهاى خویش بیرون میکردند و روزهاى دیگر بقعر دریا پنهان مى‏شدند. و ذلک فى قوله تعالى إذْ تأْتیهمْ حیتانهمْ یوْم سبْتهمْ شرعا و یوْم لا یسْبتون لا تأْتیهمْ، پس ایشان حیلت ساختند و گرد دریا حوضها فرو بردند و از دریا جویها بدان گشادند، تا روز شنبه دریا موج زدى و ماهیان را در آن حوض کردى، پس نتوانستندى فابیرون شدن، که آب اندر حوضها اندک بودى و راه آن بسته، پس روز یکشنبه آن ماهیان بیرون میکردند.


و گفته‏اند ضصها نیز در دریا میگذاشتند تا ماهى در آن افتادى، آنکه هم چنان فرو گذاشته استوار میکردند تا روز یکشنبه روزگارى در آن بودند، و رب العزة ایشان را فرا میگذاشت، تا دلهاى ایشان سخت شد و بر نافرمانى دلیر شدند. پس رب العالمین ایشان را فرا گرفت و عقوبت فرستاد. و همانست که مصطفى ع گفت ان الله یمهل الظالم حتى اذا اخذه لم یفلته، ثم قرأ و کذلک أخْذ ربک إذا أخذ الْقرى‏ و هی ظالمة ابن عباس گفت: جمله اهل آن شهر هفتاد هزار بودند و بسه گروه شدند: گروهى نافرمانى کردند و از تعظیم روز شنبه دست باز داشتند، و فسق و فجور و خرم و زمر درین روز پیش گرفتند، وعید خود ساختند، و قومى ایشان را نهى میکردند و بعقوبت مى ترسانیدند و بدان رضا نمیدادند، و سه دیگر خاموش بودند، نه خود میکردند و نه ایشان را مى‏باز زدند. ابن عباس گفت نجى الناهون و هلک المصطادون و لا ادرى ما فعل بالساکتین.


اما مسئله حیلت در شرعیات علما در آن مختلف‏اند. اصحاب رأى على الاطلاق روا دارند ساختن حیلت تا حرامى حلال گردانند، ازینجا گفت ابو یوسف قاضى از اصحاب ایشان که ما نقموا علینا الا انا جئنا الى اشیاء حرام فاحتلنا حتى صارت حلالا. و مالک و اصحاب وى البته به هیچ وجه حیلت روا ندارند تا محظورى حلال گردانند و مذهب امام احمد همین است و گفت اگر کسى سوگند یاد کند که با فلان کس سخن نگویم پس با وى نویسد سوگند دروغ کرد، و کفارت لازم آمد، که این نبشتن حیلت آن سخن گفتن است: و حیلت ممنوع است. از عایشه پرسیدند که چه گویى در محرم که گوشت صید در دیگ نهد و از آن طبیخ سازد، پس گوید انا لا آکل اللحم و آکل المرقة فقالت عایشه اما صاحب المرقة فعلیه لعنة الله. اما مذهب شافعى و اتباع وى آنست که بکارى مباح بمباح رسیدن جائز است، و حیلت در آن روا. اما بچیزى محرم بمباح رسیدن روا نیست و حیلت در آن باطل است، که عین حرام بحیلت حلال نشود، نه بینى که بر بنى اسرائیل ماهى گرفتن باصل حرام بود، نه چنان که بر صفتى حرام بود و بر صفتى حلال. تا بر آن صفت که حلال بودى حیلت کردندى و بدست آوردندى، بلکه عین آن محرم بود لا جرم هر حیلت که ساختند آن تحریم بر برنخاست و عقوبت بایشان فرو آمد، که ایشان بچیزى محرم مباح طلب میکردند، و این چنین حیلت روا نیست.


و به قال الشافعى.


قوله تعالى و لقدْ علمْتم الذین اعْتدوْا منْکمْ فی السبْت گفته‏اند این خطاب با آن جهودان است که در عهد رسول خدا بودند. میگوید نیک دانید شما احوال پدران و اسلاف شما که نافرمانى کردند و از اندازه در گذشتند، پس از آنک ایشان را گفته بودند لا تعْدوا فی السبْت. و این قصه در عهد داود پیغامبر رفت. و آن قوم اهل ایله بودند پیشین شهرى از شهرهاى شام که از مدینه مصطفى بشام روند داود دعاء بد کرد بریشان و گفت «اللهم ان عبادک قد خالفوا امرک، و ترکوا قولک، فاجعلهم آیة و مثلا لخلقک» بار خدایا، این بندگان تو فرمان تو بر کار نگرفتند، و پیمان تو بشکستند، ایشان را نشانى کن میان خلق خود بر صفتى که دیگران بدان عبرت گیرند.


رب العالمین گفت فقلْنا لهمْ کونوا قردة خاسئین ایشان را گفتیم کپیان گردید خوار و بى سخن و نومید و دور از رحمت خداوند عز و جل. چنین گویند که قومى صالحان که در میان ایشان بودند و آن را بدل منکر بودند و بزبان نهى میکردند اما تغییر آن حال نمى‏توانستند کرد که قوتى و شوکتى نداشتند، این قوم جدایى گرفتند ازیشان، و دیوارى بر آوردند میان هر دو گروه، ترسیدند که اگر عذابى در رسد در همه گیرد. خبر درست است از مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم‏


«ما من قوم یعمل بین ظهرانیهم بمعاصى الله عز و جل فلم یغیروا الا عمهم الله بعذاب»


و الیه الاشارة بقوله تعالى کانوا لا یتناهوْن عنْ منکر فعلوه و قال تعالى لوْ لا ینْهاهم الربانیون و الْأحْبار عنْ قوْلهم الْإثْم. و قال رجل لابى هریرة ان الظالم لا یضر الا نفسه، فقال ابو هریرة و الذى نفس ابى هریرة بیده ان الحبارى لیموت فى وکرها و ان الضب یموت فى جحره من ظلم بنى آدم و عن زینب ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم استیقظ یوما من نومه محمرا وجهه. و هو یقول لا اله الا الله ویل للعرب من شر قد اقترب. فتح الیوم من ردم یأجوج و مأجوج مثل هذه، و عقد تسعین، قالت زینب یا رسول الله انهلک و فینا الصالحون. قال نعم اذا کثر الخبث.»


رجعنا الى القصة روزى از روزها آن قوم که اهل صلاح بودند از خانه‏هاى خویش بیرون آمدند و ایشان که اهل فساد بودند از جانب خویش دروازه باز ننهاده بودند، و نیز حس و حرکت و آواز قوم که هر روز مى‏شنیدند آن روز نشنیدند. مردى بر سر دیوار کردند نگرست دریشان، همه کپیان را دید که در یکدیگر مى‏افتادند. گفته‏اند در تفسیر که هر چه جوانان بودند کپیان گشتند و هر چه پیران بودند خنازیر شدند. سه روز بر آن صفت بودند و پس از آن هیچ نماندند. عبد الله مسعود گفت از مصطفى پرسیدم که این کپیان و خوگان از نسل جهودان‏اند.


فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ان الله عز و جل لم یلعن قوما قط فمسخهم فکان لهم نسل حتى یهلکم، و لکن هذا خلق کان، فلما غضب الله على الیهود مسخهم و جعلهم مثلا.


فجعلْناها نکالا میگوید آن عقوبت و مسخ در آن شهر آن قوم را عبرتى کردیم و فضیحتى، تا هر که آن را شنود یا بیند بسته ماند از چنین کارى که عقوبتش اینست. نکل بند پاى است، و نکول باز ایستادن است از رفتن در کارى یا سخنى، و باز نشستن از اقرار، إن لدیْنا أنْکالا و الله أشد بأْسا و أشد تنْکیلا از آن است.


لما بیْن یدیْها میگوید عبرتى کردیم ایشان را که فرا پیش‏اند یعنى اهل شام و ما خلْفها و ایشان که پسانند یعنى اهل یمن. لما بیْن یدیْها اى للامم التی ترى تلک الفرقة الممسوخة یعنى امتى را که حاضر بودند و ایشان را مى‏دیدند و ما خلْفها و امتها که پس ازیشان آیند و قصه ایشان بشنوند. و قیل عقوبة لما مضى من ذنوبهم و عبرة لمن بعدهم میگوید آن را کردیم تا گناهان ایشان را عقوبت باشد و پسینان را عبرت باشد.


و موْعظة للْمتقین اى للمومنین من هذه الامة، فلا یفعلون مثل فعلهم، و قیل من سایر الامم.


قوله تعالى. و إذْ قال موسى‏ لقوْمه إن الله یأْمرکمْ أنْ تذْبحوا بقرة مفسران گفتند مردى در بنى اسرائیل درویش بود و عمه‏زاده توانگر داشت بمیراث عمه‏زاده خود شتافت، بشب رفت و وى را بکشت، و بسبطى دیگر بود و در خانه ایشان بیوکند، بامداد آن سبط کشته بیگانه دیدند بر در خویش، و سبط این کشته مرد خویش را نیافتند، جستند و بر در بیگانگان یافتند کشته، خصومت در گرفتند اینان گفتند که مرد خویش بر در شما کشته مى‏یابیم، و ایشان گفتند که کشته خویش بدر سراى ما آوردید و بر ما آلودید، دست بسلاح زدند، و روى بجنگ آوردند، آخر گفتند که وحى پیوسته است و پیغامبر بجاى، بروى رویم، بر موسى آمدند و قصه بر وى عرضه کردند.


موسى گفت: إن الله یأْمرکمْ أنْ تذْبحوا بقرة الله میفرماید شما را که گاوى ماده بکشید. جواب دادند ایشان أ تتخذنا هزوا از جواب این خصومت در گاو چیست؟ ما را مى‏افسوس گیرى از جفا کارى که بودند و غلیظ طبعى. چون حکمت در آن فرمان ندانستند اضافت سخریت با پیغامبر کردند، تا پیغامبر گفت.


أعوذ بالله أنْ أکون من الْجاهلین این سخریت کار جاهلانست و من فریاد خواهم بخداى که کار جاهلان کنم. مفسران گفتند این آن گه بود که هنوز در مصر بودند دریا ناگذاشته، و غرق فرعون و کسان او نادیده، پس ازین قصه‏ها رفت که شرح آن بجاى خویش کردیم.


قالوا ادْع لنا ربک وهب منبه گفت: در بنى اسرائیل جوانى بود مادر داشت و آن مادر را نوازنده بود بر دل و گوش، و بر وى بار و مهربان و کسب وى آن بود که هر روز پشته هیزم بیاوردى و ببازار بفروختى، ثلثى از بهاى آن هیزم بصدقه میدادى، و ثلثى خود بکار مى‏بردى، و ثلثى بمادر میدادى چون شب در آمدى آن جوان شب را بسه قسم نهادى یک قسم نماز را و یک قسم خواب را و یک قسم بر بالین مادر بنشستى و تسبیح و تکبیر و تهلیل وى را تلقین میکردى، که مادر از قیام شب عاجز بود.


روزگارى برین صفت مى‏بودند. رب العالمین خواست که آن جوان را بى نیاز کند و برکت آن بر و نیکى فراوى رساند. ابو هارون مدینى گفت البر مع الوالدین منساة فى العمر و مثراة فى المال و محبة فى الاهل. پس آن جوان بنى اسرائیل که با مادر برین صفت بود در همه جهان گاوى داشت، رب العزة تقدیر چنان کرد که در بنى اسرائیل عامیل را بکشتند و کشنده وى پنهان شد. خداى عز و جل ایشان را فرمود تا اظهار آن سر را گاوى زرد رنگ، روشن، نیکو، نه پیر، و نه نوزاد، نه فرسوده، نه کار شکسته بکشند و چنین گاو هیچکس را نبود در آن وقت مگر این جوان را. فرشته بوى آمد در صورت آدمى در دشت و وى را گفت این گاو از تو بخواهند خواست کشتن را بفرمان آسمانى و پیغام خداى، آن را به مفروش بکم از پرى پوست وى دینار. گفت چنین کنم. پس ایشان بدل آن گاو نیافتند و از وى بخریدند، و بپرى پوست آن دینار فراوى دادند. درین قصه دو حکمت نیکوست، یکى برکت بر بر مادر در حق آن جوان که پیدا شد. دیگر عقوبت تعنت جستن بر پیغامبر در حق بنى اسرائیل که بسیار مى‏پرسیدند و مى‏پیچیدند.


و عن ابى قلابة قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: ایاکم و التشدید فانما هلک من کان قبلکم بالتشدید على انفسهم، فشدد علیهم، فتلک بقایاهم فى الصوامع و الدیار


از اول ایشان را بکشتن گاوى فرمودند هر کدام که باشد، و ایشان بطریق تعنت سوال بسیار میکردند و رب العالمین بعقوبت آن تعنت کار بریشان سخت کرد.


گفتند یا موسى ادْع لنا ربک یبینْ لنا ما هی قال إنه یقول إنها بقرة لا فارض و لا بکْر عوان بیْن ذلک بپرس از خداوند خویش که صفت آن گاو چیست؟ یعنى در زاد چونست؟ ایشان را جواب آمد که میانه گاوى است در زاد جوانست و تمام، نه نوزادى نا و نه پیرى شکسته. فافْعلوا ما توْمرون آنچه میفرماید شما را بکنید و بیش ازین مپرسید و مپیچید. اگر ایشان برین اقتصار کردندى، و بیش ازین نپرسیدندى کار برایشان آسانتر آمدى، لکن شددوا فشدد الله علیهم. دیگر باره از رنگ آن گاو پرسیدند جواب آمد که رنگ آن زردست زردى روشن، نیکو، در تندرستى و جوانى، و نیکو رنگى، کسى که در آن نگرد شاد شود و خواهد که باز بیند. روایت کردند از ابن عباس که گفت «من لیس نعلا صفراء لم یزل فى سرور ما دام لابسها» و ذلک قوله صفْراء فاقع لوْنها تسر الناظرین و قال ابن الزبیر: ایاکم و لبس هذه النعال السود فانها تورث الهم و النسیان.


قالوا ادْع لنا ربک یبینْ لنا ما هی إن الْبقر تشابه علیْنا دیگر باره پرسیدند که چه گاوى است أ سائمة ام عاملة؟ چرنده است یا کار کننده؟ که این گاوان بر ما مشتبه شدند و إنا إنْ شاء الله لمهْتدون قال النبى «لو لم یستثنوا ما بینت لهم الى الابد»


قال إنه یقول إنها بقرة لا ذلول تثیر الْأرْض و لا تسْقی الْحرْث ایشان را جواب آمد که آن گاو کار کننده نیست که زمین شکافد یا آب کشد و نرم نیست که زود فرا دست آید. مسلمة دست و پاى درست دارد و خلقت نیکو و آثار عمل بر وى. لا شیة فیها قیل لا عیب فیها، و قیل لا بیاض فیها، و قیل لا لون فیها یخالف سایر لونها، در آن هیچ عیب نه و بیرون از رنگ زردى هیچ رنگ نه.


قالوا الْآن جئْت بالْحق ایشان گفتند موسى را اکنون جواب بسزا آوردى و صفت آن بدانستیم و شناختیم، طلب کردند و پیش آن جوان پارسا یافتند و به پرى پوست آن دینار بخریدند، و از آن که گران بها بود کامستندید و نزدیک بود که نخریدندى و نه کشتندى. عکرمه گفت بهاى آن دینارى بود لکن خداى عز و جل حکمتى را که میدانستند چنان تقدیر کرد.


فذبحوها و ما کادوا یفْعلون محمد بن کعب القرظى گفت آن روز که ایشان را بکشتن گاو فرمودند آن گاو نه در شکم مادر بود و نه در صلب پدر. ابن عباس گفت چهل سال مى‏پیچیدند و مى‏پرسیدند و طلب میکردند پس بیافتند.